کوه قاف

«…مقام هر مرغی قله کوه قاف نباشد آن را سیمرغی باید؛ و هر مرغ بر فرق شمع آشیانه نتواند ساخت آن را پروانه ‌ای دیوانه باید و هر مردار خوار، نشیمن دست شاهان را نشاید آن را بازی سپید باید.» (مرصادالعباد، نجم الدین راضی)

«کوه قاف»کوهی اسطوره ای و نمادین است. گرچه عرفا و صوفیان از این کوه و سختی های پیمودن آن برای مفاهیم عرفانی وام گرفته اند اما ریشه این نماد را باید در اسطوره ها جست. این کوه در اساطیر ایران، یونان و هند پیشینه ای دیرینه دارد.

در اوستا کوه هم به صورت «کئوف» و هم «گَئری یا گَری» و در زبان پهلوی «کوف یا گَره» آمده است. این کلمه در زبان تازیان «قاف» شده و پس از یورش آن ها به ایران و رسوخ باورهایشان معنای عرفانی و افسانه ای آن پررنگ شده و دیگر در معنای اصلی استفاده نشده است.

کوه قاف در افسانه ها

در بسیاری از کتاب های علمی پیشینیان می توان ردپای افسانه را دید. جغرافی دانان نیز از این آسیب در امان نبوده و در آثارشان خرافه و افسانه را به عنوان دانش گیتی شناسی ثبت کرده و تفسیرها و توضیحات بسیاری درباره آن ها بیان کرده اند. کوه قاف از آن دسته موضوع های جذاب برای توصیف و تفسیر بود که به ویژه پس از سده دهم میلادی (چهارم هجری) در منابع به آن پرداخته شده است.

در معجم البلدان آمده: «…(قاف) کوهی عظیم است به گرد دنیا درآمده؛ از او تا آسمان مقدار یک قامت است ( منظور آن که فاصله چکاد کوه تا آسمان کم است)؛ بلکه در آسمان بر او مطبق است و سورۀ قاف اشارت بدوست و جِرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست و ماورای آن، عوالم و خلایق فراوانند که حقیقت حالشان غیر از خدای نداند و در بعضی تفاسیر گوید که از زمرد است و در عجایب المخلوقات آمده که همه بیخ کوه ها بدو پیوسته است؛ چون حق را با قومی غضب بوده باشد و خواهد که بدیشان زلزله فرستد، فرشته ای را که بر کوه قاف موکل است امر آید که تاک و بیخ آن کوه مطلوب را بجنباند و در آن زمین زلزله افگند…اگرچه از عقل دور است…. این قدر شرح آن نوشتن را درخور بود.»

در دانشنامه مصاحب آمده: «کوه قاف، در افسانه ها و روایت های اسلامی، رشته کوهی ست که پیرامون زمین را فراگرفته است….گفته اند کناره های آسمان روی آن نهاده شده است. به روایتی می گویند این کوه نگاه دارنده زمین است طوری که اگر نبود همواره زمین لرزان بود….کسی نمی داند آنسوی کوه قاف چیست؟ برخی گفته اند آنجا جایگاه فرشتگان، و برخی دیگر گفته اند جایگاه اجنه است. گروهی نیز گفته اند آنسوی قاف سرزمین هایی از طلا و نقره و مشک است. گفته می شود کوه قاف منزل سیمرغ است. در برخی افسانه ها آمده است که ذوالقرنین به کوه قاف رفت. او پیرامون کوه، کوههای کوچکی دید. از نگهبانان (موکلان) آن پرسید که این کوه های کوچک چیست؟ آن ها گفتند: این ها رگ های زمین اند…. همه شهرها با این کوه ها پیوند دارند. هرگاه خداوند بخواهد ناحیه ای را به لرزه درآورد فرمان می دهد تا رگ های آن ناحیه به جنبش درآیند.»

در جای دیگری آمده: «…دو شهر جابُلقا و جابُلسا در دو سوی این کوه قرار دارند. این کوه دارای هفت قله است و قله‌ های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوس ‌قزح یا رنگین‌ کمان در واقع بازتاب عکس این قله‌ هاست و چشمه آب حیات در تاریکیِ پشتِ کوه قاف قرار دارد.» 

میرخواند عقیده دارد که قاف نام سلسله جبالی ‌است که از میان مکه و مدینه آغاز می‌ شود و پس از گذر از شام و آسیای صغیر به نواحی جنوبی دریای خزر می ‌رسد و با گذر از طوس و نیشابور و بلخ به سراندیب و دریای محیط منتهی می‌شود.

(گرداگرد جهان بودن کوه قاف را از آن جهت گفته اند که تازیان زمین را مسطح می دانستند و این کوه را همچون دیواری بر دور آن می پنداشتند.)

کوه قاف در بندهشن

در فصل دوازدهم بندهش آمده است: «…نخستین کوهی که فراز رُست، البرزِ ایزدی بخت بود. از آن پس، همه کوه ها به هشتصد سال فراز رستند…. (که) به شمار دوهزار و دویست و چهل و چهار کوه است: هوگَرِ بلند، تیرگِ البرز که چگاد دائیتی (در میان آن) است (و)… ، کوه کاف (قاف) که کَپک(Kapk) است…..بزرگترین است؛ کوه همه پارت است؛ بن او به سیستان و سرش به چیستان است. تیغه ای از او نیز به خراسان است.»

مطالب خواندنی کوهپیما: کوه در فرهنگ ایران

یکی بودن کوه قاف و البرز در اسطوره ها

اسطوره شناسان می گویند: کوه قاف بی گمان، کوهی است نمادین که آن را در جغرافیای اسطوره ای و باورشناختی باید جست….قاف که از دید نمادشناسی ایرانی می تواند همتای البرز باشد، نماد مرزهایی بازدارنده است. این مرزها مینو را از گیتی، یا آسمان را از زمین، جدا می کنند. گذشتن از چنین کوه هایی بسیار دشوار است و همگان نمی توانند آن را بپیمایند.

حمدالله مستوفی نیز البرز را همان قاف دانسته است: «کوه البرز کوهی عظیم است. متصل باب الابواب است و کوه های فراوان (به آن) پیوسته؛ چنانکه از ترکستان تا حجاز هزار فرسنگ طول دارد و بدین سبب، بعضی آن را کوه قاف شمارند…»

البرزکوه در آثار زردشتی در حقیقت کوهی مذهبی و معنوی ست. «…ایزد مینوی مهر پیش از طلوع خورشید جاویدان از بالای این کوه بر می آید و سراسر زمین آریاییان را روشن می کند. البرز کوهی بسیار بلند و درخشان است. بر فراز آن نه شب است و نه تاریکی، نه باد سرد می وزد و نه باد گرم مهلک. آنجا نه بیماری هست نه آلودگی. البرز منزلگاه ایزد مهر است.» (اوستا، مهریشت).

بنا به دانشنامه مصاحب، بیشتر نویسندگان دوره های اسلامی کوه های قاف و البرز را یکی دانسته اند. آنها گفته اند کوه افسانه ای قاف در واقع اقتباسی از کوه البرز در اساطیر ایرانی است. باری، همانندی دو کوه البرز و قاف موجب شده آن ها را یکی بدانند. این همانندی یکی آن است که هر دو گرداگرد جهان را فراگرفته اند. دیگر آنکه سیمرغ بر البرز و عنقا بر قاف آشیان دارد.

کوه قاف در ادبیات عرفانی

در وادی عرفان کوه قاف به منزله غایت و سرمنزل مقصود است. رهروانی که در این وادی گام می گذارند برآنند تا بی وقفه فراز و نشیب های راه را بپیمایند و به قله برسند. قاف برای آن ها مانند بارویی بلند و ستبر است که گیتی و مغاک تاریک خاک را فرا گرفته است. آنها با گذشتن از این کوه که از بلندی سر به آسمان می ساید، از تنگنای تن و خاک زمین رها می شوند. آنگاه به جهان جان و فراخنای مینو می رسند.

«…پاک باختگان راه و صاحبان معرفت در معنی «ق» سرّی دیگر جسته اند. آنها گفته اند آن کوه که گرد عالم درکشیده، نمودگاری ست از آن قاف که گرد دل دوستان گرفته. پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد، قدم وی فروگیرند، گویند آن سوی این قاف گذر نیست. هم چنین کسی که می خواهد در این مسیر قدم بگذارد، هرگاه فقط یک قدم بیرون باشد؛ گویند کجا می شوی؟ ما خود همین جای با توایم…» (کشف الاسرار)

این کوه نماد قدرت و پاکی است. صوفیان کوه قاف را سرزمین دل و سرمنزل سیمرغ جان و حقیقت راستی مطلق می دانند. همه تلاش رهروان برای آن است که به آن برسند. اما رسیدن به این سرزمین بی سختی و زحمت و گذشتن از پیامدهای دشوار سلوک ممکن نیست. رهرو ناگزیر است برای گذشتن از این راه بی نهایت با خضر (راهنما) همراه شود. چرا که گفته اند” اگر خضر شوی از کوه قاف توانی گذشتن”(عقل سرخ – سهروردی). یا باید دل و جان به هدهد (پیر و مرشد) بسپارد. چرا که او از سختی های راه آگاه است و می تواند رهرو را به مقصد برساند.

کوه قاف نماد چیست؟

قاف که آن را با البرز یکی دانسته اند نخست در داستان های اساطیری پدیدار شده و مفاهیم و نمادهای اسطوره ای داشته است. اما با گذشت زمان کم کم مفهومی انتزاعی پیدا کرده و سرزمینی پر راز و رمز و مورد توجه عرفا شده است.

درعرفان «قاف» نماد مقصد سالک است که فقط با نیروی اراده و ایمان و با کمک راهبر به آن می تواند برسد. برای عارفان این کوه دیواری بلند و ستبر است که دید و دریافت آدمی را فرو می کاهد و به بند می کشد. گذشتن از این کوه کاری بسیار دشوار است.

قاف سرزمین دل و جایگاه عنقاست. چنانکه البرز در اساطیر ایران منزلگاه سیمرغ است. سیمرغ و عنقا، جان جهان، حقیقت و راستی مطلق اند. برای همین عرفا باور دارند حرف «ق» در واژه قاف، نشانه نزدیکی و پیوند درونی با هستی است. از این رو عرفا در این واژه از «قاف قربت» سخن گفته اند.

کوه قاف در ادب فارسی

شاعران و نویسندگان بسیاری در آثار خود از کوه قاف نام برده اند. در نوشته ها و اشعار عطار، رودکی، فردوسی، مولانا، صائب تبریزی، فرخی سیستانی و…از آن جمله اند.

در پایان چند نمونه آورده می شود:

رودکی می گوید:

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل

بی روی توام، نه عقل برجاست، نه دل

این غم که مراست، کوه قاف است، نه غم

آن دل که تو راست، سنگ خاراست، نه دل

در شاهنامه فردوسی آمده است:

چو آمد بر شهر مکران گذر

سوی کوه قاف آمد و باختر

چو آگاهی آمد بریشان ز شاه

نیایش‌کنان برگرفتند راه

و…در منطق الطیر عطار آمده:

هست ما را پادشاهی بی خلاف

در پس کوهی که هست آن کوه قاف

نام او سیمرغ، سلطان طیور

او به ما نزدیک و ما زو دور دور

در حریم عزت است آرام او

نیست حد هر زفانی نام او

صد هزاران پرده دارد بیشتر

هم ز نور و هم ز ظلمت پیش در.

امتیاز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *